داداش ابراهیم

طرح دوستی با شهید ابراهیم هادی

داداش ابراهیم

طرح دوستی با شهید ابراهیم هادی

داداش ابراهیم

=========================
وقتی اسم کانال می آید:
سرمایی ها یاد کانال کولر می افتند
سیاست مداران یاد کانال بین دریاها می افتند
رسانه ای ها یاد کانال تلویزیون می افتند
اما عاشقان شهدا...
عاشقان شهدا به یاد کانال کمیل و حنظله می افتند
لطفا به این کانال توجه کنید،چون اگر این کانال از یاد بره ،کانال های دیگه جاشو میگیره...
نحن ابناء الخمینی
=========================
ما سینه زدیم بی صدا باریدند…
از هرچه که دم زدیم آنها دیدند…

ما مدعیان صف اول بودیم….
از آخر مجلس شهدا را چیدند…
=========================
عهدنامه با شهید
با دوست شهیدم عهد می بندم پای رفاقت او تا لحظه شهادت خودم ، خواهم موند و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمی گردونم .
امضا سیدمحمدیعقوبی
دوشنبه پانزده تیر سال 1394
نوزده رمضان 1436 (شب قدر)
=========================

دوست شهیدت کیه !؟
جستجو
نویسندگان
شبکه های اجتماعی

آپارات اینستاگرام سروش

آپارات       اینستاگرام          سروش

تلگرام گوگل پلاس فیسبوک

تلگرام      گوگل پلاس      فیسبوک

بله بیسفون ایتا

بله            بیسفون          ایتا

آیگپ گپ هورسا

آیگپ              گپ         هورسا

نماشا فیسنما کلوب

نماشا          فیسنما          کلوب

یوتیوب توییتر روبیکا

یوتیوب            توییتر             روبیکا

تماشا نمایش شبکه ما

تماشا           نمایش             شبکه ما

دالفک Mp4 imageplus

دالفک             imageplus            Mp4

جعبه با هم نزدیکا

جعبه            با هم            نزدیکا

پینترست لینکدین ردیت

پینترست            لینکدین            ردیت

ویرگول

ویرگول

آخرین نظرات

شهیدی که با سر رفت و پایش جاماند+ عکس

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۹ ب.ظ

آنقدر عاشق شده بود، که در راه رسیدن به معشوق هم می‌دوید هم آهسته می‌رفت! ‌می‌دویدچون قرار بود به معشوق برسد، ‌آهسته می‌رفت چون قرار نبود هِیمنه عاشق به هم بریزد،‌ معشوق باید از عاشق خوشش بیاید.

سنگرسازان بی سنگر

این طور مواقع پاها سکندری می‌خورند،‌ انسان با سر زمین می‌خورد،‌ سر زودتر به معشوق می‌رسد، ‌پا جا می‌ماند حتی ...

حکایت این شهید همین است،‌ عکسی که خوب است مسوولین خوب به آن نگاه کنند، ‌نمایندگان مجلس،‌ وزرا،‌ آنان که با رای مردم رفتند و چشم مردم به کلام و عمل آنها دوخته شده است!

این عکس مربوط است به عملیات کربلای یک (در عملیات کربلای1 شهر مهران آزاد شد) و خاطره آن بدین ترتیب است که:

«سنگرسازان بی سنگر جهاد تهران به فرماندهی شهید ملاآقایی و شهید مهدی عاصی تهرانی اومدند کمک رزمندگان لشکر حضرت رسول(ص). لودر و بلدوزرها جلوتر از نیروها برای زدن خاکریز حرکت می‌کردند. هوا روشن و پاتک دشمن شروع شده بود. فاصله تانک‌ها با دستگاه‌های مهندسی شاید 100 متر بیشتر نبود که باد شدید هم شروع شد و تانک ها هم مستقیم به سمت لودر و بلدوزرها شلیک می‌کردند. با هر جابجایی خاک گرد و غبار بلندی ایجاد می‌شد. شهید خسرو صبوری روی لودر سینه به سینه تانک‌ها خاکریز می‌زد که ناگهان گلوله مستقیم تانک، لودر او رو نشانه رفت و به لودر اصابت و همزمان ترکشی، لوله هیدرولیک بازوهای لودر را پاره کرد و روغن داغ با حرارت مرگبار روی لودر ریخت. لودر شد یک پارچه آتش. خسرو صبوری هم پشت فرمان لودر؛ روضه رو باز نکنم . تا بچه ها رسیدند خسرو دیگر پشت فرمان نبود. فقط پاهای خسرو بود که روی پدالها قرار داشت. دو همسنگر بهت زده به باقی مانده رفیقشون نگاه می‌کنند. از سنگرساز بی سنگر شهید خسرو صبوری دو تا پای سوخته ماند که در گلزار شهدای امام زاده عقیل(ع) اسلامشهر در کنار برادر شهیدش به خاک رفت.»

نظرات  (۱)

شهدا شرمنده ایم
.
.
روحشون شاد
پاسخ:
ای کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کرده ایم؟!

از این سوال سخت شرم دارم. از اینکه اینقدر رفاه زده ام.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی