شهیدی که با سر رفت و پایش جاماند+ عکس
آنقدر عاشق شده بود، که در راه رسیدن به معشوق هم میدوید هم آهسته میرفت! میدویدچون قرار بود به معشوق برسد، آهسته میرفت چون قرار نبود هِیمنه عاشق به هم بریزد، معشوق باید از عاشق خوشش بیاید.
این طور مواقع پاها سکندری میخورند، انسان با سر زمین میخورد، سر زودتر به معشوق میرسد، پا جا میماند حتی ...
حکایت این شهید همین است، عکسی که خوب است مسوولین خوب به آن نگاه کنند، نمایندگان مجلس، وزرا، آنان که با رای مردم رفتند و چشم مردم به کلام و عمل آنها دوخته شده است!
این عکس مربوط است به عملیات کربلای یک (در عملیات کربلای1 شهر مهران آزاد شد) و خاطره آن بدین ترتیب است که:
«سنگرسازان بی سنگر جهاد تهران به فرماندهی شهید ملاآقایی و شهید مهدی عاصی تهرانی اومدند کمک رزمندگان لشکر حضرت رسول(ص). لودر و بلدوزرها جلوتر از نیروها برای زدن خاکریز حرکت میکردند. هوا روشن و پاتک دشمن شروع شده بود. فاصله تانکها با دستگاههای مهندسی شاید 100 متر بیشتر نبود که باد شدید هم شروع شد و تانک ها هم مستقیم به سمت لودر و بلدوزرها شلیک میکردند. با هر جابجایی خاک گرد و غبار بلندی ایجاد میشد. شهید خسرو صبوری روی لودر سینه به سینه تانکها خاکریز میزد که ناگهان گلوله مستقیم تانک، لودر او رو نشانه رفت و به لودر اصابت و همزمان ترکشی، لوله هیدرولیک بازوهای لودر را پاره کرد و روغن داغ با حرارت مرگبار روی لودر ریخت. لودر شد یک پارچه آتش. خسرو صبوری هم پشت فرمان لودر؛ روضه رو باز نکنم . تا بچه ها رسیدند خسرو دیگر پشت فرمان نبود. فقط پاهای خسرو بود که روی پدالها قرار داشت. دو همسنگر بهت زده به باقی مانده رفیقشون نگاه میکنند. از سنگرساز بی سنگر شهید خسرو صبوری دو تا پای سوخته ماند که در گلزار شهدای امام زاده عقیل(ع) اسلامشهر در کنار برادر شهیدش به خاک رفت.»